پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
کوتاه .... مثل عمر.....
نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392
بازدید : 672
نویسنده : محمود عمیدی


زیبا بود

وقتی تیر حلقومش را درید

-قوی باوقار-

---------------------------

قرنی گذشت تا تو بفهمی چقدر دوستت دارم

و من تنها لحظه ای زیستم

-قدر یک نگاهت-

------------------------------

بخت یار نیست

هر گاه که یار باشد

یار در دیار نیست

-----------------------------

رود

 

...و من دیگر رود نیستم

تو رفتی و چنان خشک شدم  که واحه ای بی آب و علفم

سایه ای

-به انگار ابری باران زا-

ترک ترک می جنباندم....

-----------------------------------

اینک این سکوت

مژده ی یک طوفان سهمگین است

در لاک خود برو اگر

مرد عبور از دل این ورطه نیستی

-----------------------------------

برخیز!

-ندا میدهد هر صبحدم خورشید-

ومن به هوای دیدن روی تو

سر ازبستر بی خوابی بر میدارم

-----------------------------------------

بگذار برای یک بار-

- یک بار برای همیشه-

چراغ قلبت را از ته مانده ی قلبم روشن کنم

که قلب تو

از خاکستر قلب من آغاز می شود

---------------------------------

در قعر کدام دره آیا؟

جا گذاشته ای غرورت را

که چنین به پابوس کفشهای ورنی مات افتاده ای؟

کدام پرنده در دیار تو آیا؟

تخم صداقت می کند؟

تا بر شاخه های خشکت مصلوبش کنم...............

------------------------------------------------------------

وعده ها به سر می رسد

 

عمر تمام می شود....

 

تو را دوست دارم

 

و این هرگز پایان ندارد

-----------------------------------

برفهای نشسته بر سرو رویم را

اگر آفتاب آب کند

روزگارم سیاه می شود

-------------------------------------

عجله

 

آنقدر عجله دارم که

از فرصتهای با تو بودنم رد می شود

و تند تر و تند تر می دوم

- شاید برسم....

--------------------------------------------

گفتی:

 -آزادی

سوار که شدی

در رابستی.......

--------------------------

برای گل شدن

دنبال بهار نگرد

چشم که بازکنی به دیدن ستاره ی سحری

فصلهای سبز در پی ات می آیند...

-------------------------------------------

گفتی: مستقیم

هر چه می گردم

به هیچ صراطی مستقیم نیستی....

------------------------------------------------

بوق زدم

و تو سوار شدی

دیگر پیاده نخواهی شد

-در قلبم از داخل باز نمی شود....

---------------------------------------------

با چشمهای بسته اشک می ریزم

هر بار که چشم باز میکنم

تو دورتر شده ای

-کوری را به نبودنت ترجیه می دهم...

---------------------------------------------------------------------

 


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,