پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
غروب آفتاب
نوشته شده در سه شنبه 29 مهر 1393
بازدید : 371
نویسنده : محمود عمیدی

نشسته ام

در هوای بارانی

وزل زده ام به آسمان پر ابر

آفتاب را نظاره می کنم

ابر باشد یا نه

شب باشد یا روز

هر چه باشد

خورشید آن بالاست

مدام می تابد

مدام می درخشد

ما غرق تاریکی هستیم..

هر چه سیاره مان کوچکتر باشد..

هر چه سکونمان کمتر باشد

از آفتاب سهم بیشتری خواهیم برد..

پرنده ی کوچکی را مانم

که پشت صخره ای افتاده ام

بالم شکسته..

وروباهی گرسنه

مدام بو می کشد

آفتاب در حال غروب است...

باید به قله برسم

خورشید منتظرم نمی ماند...

به سمت قله بروم

آفتاب دیرتر غروب می کند........


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



نوشته شده در یک شنبه 13 مهر 1393
بازدید : 460
نویسنده : محمود عمیدی

باور ندارم شب را

در سیاهی چشمت غوطه ورم...

------------------------------

خورشید برآید

ستاره ها محو می شوند

تو برآیی

من...

--------------

چگونه یادت کنم

یادم از تو لبریز است

و من برگ درخت پاییزم بی تو

بی یادت....


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



نوشته شده در یک شنبه 13 مهر 1393
بازدید : 418
نویسنده : محمود عمیدی

اینک

با سردرهایم

درد سرت می دهم..

پیشتر درد دلهایم

دل دردت بود...

تو را به یاد ندارم

چگونه آمدی؟

چگونه رفتی..

اصلا رفتنت را ندیدم

آنی هزار بار در من تکرار می شوی...

و من ضربان قلبم را ازتو دارم

به یاد ندارمت..

بس که دذر تو حل شده ام..

نمی شناسمت از خودم...

حست میکنم..

با رگهایم

با قلبم...


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,